ابى سلمه مى گويد از حضرت امام صادق(عليه السلام) شنيدم كه فرمود:

«ما كسانى هستيم كه خداوند اطاعت ما را واجب كرده است و مردم راهى جز شناخت

 ما ندارند و در جهالت نسبت به ما عذرى نخواهند داشت. كسى كه ما را بشناسد مؤمن

 و آن كه ما را انكار كند، كافر است، و كسى كه نشناسد و انكار هم نكند (بلكه بى

تفاوت باشد) گمراه است، تا آن گاه كه به راه هدايتى كه خدا بر او واجب كرده، باز

گردد و آن اطاعت از ماست، و اگر چنين كسى بر گمراهى بميرد، خداوند آن گونه

كه بخواهد با او رفتار خواهد كرد.»[3]

حضرت امام باقر(عليه السلام) خطاب به جابر (بن يزيد جعفى) فرمود:

«آيا همين اندازه كفايت مى كند كه منتسبين به تشيع سخن از دوستى ما خاندان به ميان

آورند؟ به خدا سوگند، شيعه نيست مگر كسى كه تقواى الهى پيشه كند و از اوامر او

اطاعت كند، و آنان شناخته نمى شوند مگر به فروتنى در برابر خداوند، امانت، كثرت

 ذكر خدا، كثرت نماز و روزه، نيكى به والدين، دستگيرى همسايگان مستمند وزمين گير

 و بدهكار و يتيم. (و شناخته نمى شود مگر به) صداقت در گفتار و تلاوت قرآن و

بازدارى زبان از مردم مگر به نيكى، آنان امينان قبيله هاى خود هستند در اموالشان.

 جابر پرسيد: اى پسر رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)! ما امروز كسى را بدين

 صفات نمى شناسيم، حضرت فرمود: جابر! به بى راهه نرو (خيالات باطل تو را به

بى راهه نكشاند)، آيا كافى است كه مردى بگويد "على را دوست دارم و ولايت او را

مى پذيرم"، اما اهل كار وتلاش نباشد؟ اگر بگويد "رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)

 را دوست دارم" ( كه رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم)بهتر از على(عليه السلام)

 است )ولى از روش او تبعيت نكند و به سنت او پاى بند نباشد، چنين دوستى براى او

 فايده نخواهد داشت. پس از خدا بترسيد، براى آنچه نزد اوست كار كنيد، بين خدا و

كسى خويشاوندى نيست، محبوب ترين بندگان نزد خدا، كسى است كه بيش از ديگران

 تقوا پيشه كند و پيش از ديگران از او اطاعت كند. جابر! به خدا سوگند كسى جز به

 طاعت الهى به او تقرب پيدا نمى كند و ما برات آزادى از آتش براى كسى نداريم و

هيچ كس بر خداوند حجتى ندارد، كسى كه مطيع خدا باشد ولىِ ما خواهد بود و كسى

كه نافرمانى او كند، دشمن ما خواهد بود، كسى به ولايت ما نايل نخواهد شد مگر با

 عمل وخويشتن دارى از گناه».[4]

نكته ها
1ـ در اين دو روايت، به صورت هاى مختلف بر اعمال نيك و شايسته، حتى با ذكر
 جزئيات ومصاديق بارز نيكى، تأكيد شده است.

2ـ اظهار محبت نسبت به اولياى دين از شخص پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) گرفته

 تا اوصياى گرامى او بدون اطاعت و تبعيت از آنان فاقد ارزش و در نزد معصومان

(عليهم السلام) از درجه اعتبار، ساقط اعلام شده است.

3ـ پيوند ناگسستنى ويژه اى ميان محبت اولياى دين و اطاعت از خدا برقرار شده به گونه

 اى كه هيچ كدام بدون ديگرى كارايى نخواهد داشت; نمى توان به يكى از آن دو متوسل

شد و از ديگرى غافل ماند. متأسفانه مشاهده مى شود كه گاهى عشق به اهل بيت

(عليهم السلام) غوفا مى كند، ولى در جهت اطاعت از اوامر و نواهى الهى، تقصير

چشمگيرى ديده مى شود.

4ـ هر كوشش و تلاشى در شرع مورد تمجيد قرار نمى گيرد، بلكه تلاشى محبوب و مورد

 نظر خداوند است كه در چهارچوب اطاعت از خدا كه همان اطاعت از پيامبر

(صلى الله عليه وآله وسلم) و اوصياى اوست صورت پذيرد; يعنى تقيّد كامل به ضوابط

و حدود شرع، در آن رعايت شود.

آنچه پيشوايان معصوم(عليهم السلام) در سخنان خود با مردم بيان فرموده اند، در

سخنانشان با خداوند، به صورت دعاها و مناجات ها نيز به چشم مى خورد. اصل

ولايت و تبعيت از خلفاى الهى و توفيق اطاعت و بندگى خداوند در هر حال، از خواسته

هاى مداوم و هميشگى آن ها محسوب مى شود. در ميان دعاها در استمداد از خداوند،

 در محبت او، جد و جهد براى جلب رضايتش، اطاعت اوامر و نواهى او به ذكر دو

 نمونه بسنده مى كنيم.

حضرت امام زين العابدين(عليه السلام) به شكل جالب و بديعى، عوامل دورى از خداوند

 و محروم شدن از فيوضات خاصه الهى را چنين بر مى شمارد:

«آقاى من! گويا مرا از درگاهت رانده اى و از خدمت دورم ساخته اى؟ شايد مرا سبك

شمارنده حقّت ديده اى، پس به جاى دوردستى پرتابم كرده اى؟ شايد مرا روى گردان از

جنابت ديده اى، پس مرا كم شمرده اى؟ شايد مرا در جايگاه دروغگويان يافته اى، پس

 كنارم زده اى؟ شايد مرا ناسپاس نعمت هايت يافته اى، پس محرومم ساخته اى؟ شايد

مرا در مجالس دانشمندان نيافتى، پس به خود رهايم كرده اى؟ شايد مرا در زمره غافلان

 ديده اى، پس از رحمتت نااميدم ساخته اى؟ شايد مرا ديده اى كه با مجالس اهل بطالت

 انس گرفته ام، پس موانع را از ميان من و آنان برداشته اى؟ و شايد دوست ندارى كه

دعايم را بشنوى، پس مرا از برت دور ساخته اى؟ شايد مرا به جرم و گناهم كيفر داده اى

 و به خاطر كم حيايى ام مجازاتم كرده اى؟»[5]
آن حضرت در هفتمين مناجات از مناجات هاى پانزده گانه چنين عرضه مى دارد:

«بار خدايا! طاعتت را به ما الهام كن و ما را از معصيت بركنار گردان، رسيدن به آنچه

را آرزو مى كنيم از تحصيل رضاى تو براى ما آسان كن ... و كوشش ما را در راه

خودت وهمت ما را در طاعت خودت قرار بده، نيّت هاى ما را در معامله اى كه به نام

تو مى كنيم خالص گردان، كه ما هر چه هستيم به تو و از توييم، وسيله اى براى ما به

جز خودت نمى باشد. معبودا! مرا از برگزيدگان نيكان قرار ده و به صالحان نيك كردار

 ملحق گردان; آن ها كه كارهاى با شرافت پيش مى گيرند، به سوى نيكى ها شتاب

مى كنند، به كارهاى شايسته ماندگار دست مى زنند و به درجات عالى شتاب مى گيرند.»

[6] تقيّد به ضوابط شرع مقدس در سيره معصومان(عليهم السلام)

هم چنان كه در منطق قرآن و حديث، براى سلوك عرفانى، هيچ راهى جز اطاعت از

 خدا ورسول(صلى الله عليه وآله وسلم) و اولوالامر، وجود ندارد و راه هاى ديگر هر

 چند نام عرفان بر آن ها نهاده شده باشد، در آيين مقدس اسلام پذيرفته نخواهد بود، در

سيره عملى معصومان(عليهم السلام) نيز تجسم و تبلور همين حقيقت را مشاهده مى كنيم.

پيامبر عظيم الشأن اسلام كه الگو و اسوه همه سالكان الى اللّه است و به اعتراف همه

عارفان هيچ كس به مقام و منزلت معنوى آن حضرت نرسيده و نخواهد رسيد، خود

بيشترين تلاش وكوشش را داشت و تا آخر عمرش پيوسته در حال عبادت، جهاد، تزكيه

نفس واستغفار و استغاثه به درگاه خداوندى بوده و هرگز خود را بى نياز از اين امور

 نمى دانسته است.

قرآن كريم يكى از مقامات عالى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) را مقام

(ثم دَنى فتدلّى فكان قاب قوسَيْنِ او اَدْنى)[7] دانسته و او را مشمول عنايت ويژه

 (لقد رأى من آيات ربّه الكبرى)[8] قرار داده است، اين چيزى است كه نه براى كسى

قابل وصول است و نه حتى قابل شناخت، با اين همه، خطاب نهايى به آن حضرت اين

است كه: (اذا فرغت فانصب و الى ربّك فارغب);[9] يعنى نبايد لحظه اى آرام بگيرد

و با ادعاى «وصول» به حق و «فناء فى اللّه» از عبادت دست بردارد.


هم چنين امام العارفين، حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) كه تمام سلسله هاى عرفان

 اسلامى به او منتهى مى شود و دست كم او را مصداق قطعى «انسان كاملِ» به حق و

 اصل، پس از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) شناخته اند، مى فرمايد:

«مردم! به خدا سوگند من شما را به طاعتى وادار نمى كنم، مگر آن كه خودم نسبت به

 انجام آن بر شما پيشى گرفته ام، و از معصيتى نهى نمى كنم، مگر آن كه قبل از شما،

 از انجام آن خوددارى كرده ام.».[10]

در جاى ديگر با تأكيد بسيار مى فرمايد:

«عَمَل! عَمَل! سپس توجه به پايان كار. استقامت! استقامت! سپس صبر! صبر! وپارسايى

 براى شما پايان و عاقبتى تعيين شده خود را به آن جا برسانيد و پرچم راهنمايى معين

 گرديده، به وسيله آن هدايت شويد و براى اسلام هدف ونتيجه اى در نظر گرفته شده،

 به آن برسيد.»[11]

تقيّد به حدود شرع مقدس در سيره عارفان

 تمامى عارفان در جامعه اسلامى به خصوص در مكتب تشيّع اتفاق نظر دارند كه بدون

 تقيّد و پاى بندى به مقررات شريعت نمى توان داعيه سير و سلوك الى اللّه داشت.

لزوم رعايت حدود و ضوابط شرع و جد و جهد در عبادت و تزكيه نفس براى تربيت

 شدگان مكتب اهل بيت(عليهم السلام) و در «سلوك عرفانى مكتب تشيع» چيزى نيست

 كه نياز به شاهد و مثال داشته باشد. با اين حال، قسمت هايى از گفته هاى مشاهير عرفان

 را در اين باب نقل مى كنيم:

ابونصر سراج طوسى (م 378 ق) مى گويد:

«طبقات صوفيه نيز از نظر معتقدات، با فقيهان واصحاب حديث متفق اند، علوم آن ها را

 مى پذيرند و در معانى و رسوم مخالفتى ندارند، مشروط بر اين كه آنان را به دور از

بدعت و تأثير هوا و هوس، و بر مبناى اُسوه و اقتدا، يابند. همه علوم فقيهان واصحاب

حديث را، همچون خود آنان مى پذيرند واگر كسى از صوفيه به لحاظ درايت و فهم به

مرتبه آنان نرسد و احاطه علم ايشان را نداشته باشد، وقتى كه در احكام شرعيه و حدود

و سنن، دچار اشكال شود به آنان مراجعه مى كند. اگر از آنان اجماع و اتفاقى ببيند همان

 را مى پذيرد ودرصورت اختلاف، اخذ به احسن و اَوْلى نموده وآن را كه بر احتياط در

 دين و تنظيم فرمان الهى واجتناب از نواهى شرعيه نزديك تر باشد ترجيح مى دهد و

هرگز در انديشه يافتن رخصت ها وتأويلات و تَرَفُّه و توسعه و ركوب شبهات، نيست;

 زيرا كه اين ها را بى اعتنايى به دين مبين و تخلف از احتياط مى داند و اين است آن

چه ما از مذاهب صوفيه و رسومشان در كاربرد علوم ظاهره ومبذوله و متداوله ميان

 فقيهان و اصحاب حديث مى شناسيم.»[13]
مولوی  در دفتر اول مثنوى مى گويد: 
   گر بيان معنوى كافى شدى
                                                خلق عالم، عاطل و باطل بُدى
گر محبت فكرت و معنيستى
                                            صورت روزه و نمازت نيستى

با اين كه مولوی  معنى را اصل مى داند، ولى شكل و قالب را نيز لازم مى شمارد. از 

 اين رو، در كتاب فيه مافيه در ضرورت حفظ صورت ظاهرى نماز مى گويد:

«دانه قَيسى اگر مغزش را تنها بكارى، چيزى نرويد، چون با پوست به هم بكارى برويد،

 پس دانستيم كه صورت نيز در كار است و نماز نيز در باطن است، "لا صلاةَ اِلاّ

بحضور القلب" اما لابد است كه به صورت آرى و ركوع و سجود كنى به ظاهر، آن

كه بهره مند شوى و به مقصود رسى.»[14]

دستورالعمل آخوند ملا حسينقلى همدانى

 «مخفى نماناد بر برادران دينى كه به جز الزام به شرع شريف، در تمام حركات و

سكنات و تكلمات و لحظات و غيرها راهى به قرب حضرت ملك الملوك ـ جلَّ جلاله ـ

 نيست، و به خرافات ذوقيّه ـ اگرچه ذَوْق در غير اين مقام خوب است، كما هو دأب

 الجهّال و الصوفيه ـ خذ لهم اللّه ـ، راه رفتن لا يُوجِبُ اِلاّ بُعْداً ... .»[15]

تأكيد سيد بحرالعلوم بر التزام عملى

«پس هر كه را بينى كه دعواى سلوك كند و ملازمت تقوا و ورع و متابعت جميع احكام

ايمان در او نباشد و به قدر سر مويى از صراط مستقيم شريعت حقّه انحراف نمايد او را

 منافق مى دان، مگر آنچه به عذر يا خطا و نسيان از او سر زند. هم چنان كه جهاد دوم،

 جهاد اكبر است نسبت به جهاد اول (اشاره به توضيح خاص ايشان است درباره حديث

 مشهور رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) در باب جهاد اكبر و اصغر)، هم چنين

 منافق اين صنف منافق اكبرند و آنچه از براى منافقين در صحيفه الهيه وارد شده، حقيقت

 آن براى ايشان به وجد اشد ثابت است.»[16]

بيانى از عارف واصل امام خمينى(قدس سره)

«و بالجمله كشفى اتم از كشف نبى ختمى(صلى الله عليه وآله وسلم) و سلوكى اصح و

اصوب از آن نخواهد بود، پس تركيباب بى حاصل ديگر را كه از مغزهاى بى خرد

مدعيان ارشاد و عرفان است، بايد رها كرد ... پس، از بيانات سابقه معلوم شد كه آنچه

 پيش اهل تصوف معروف است كه نماز وسيله معراج سلوك و سالك است و پس از

وصول، سالك مستغنى از رسوم گردد، امر باطل و بى اصل و خيال خام بى مغزى

است كه با مسلك اهل اللّه و اصحاب قلوب مخالف است و از جهل به مقامات اهل

 معرفت و كمالات اوليا صادر شده است، نعوذ باللّه منه.»[17]

خلاصه
معيار در قرب و بُعد نسبت به حضرت حق، رعايت تكاليف شرعى است; يعنى انجام

واجبات و ترك محرمات و توجه به مستحبات و مكروهات. تلاش در اين راه براى

سالك الى اللّه تعطيل بردار نيست، و با رسيدن به هر «مقام» و منزل برتر، بار تكاليف

 و وظايف دينى بيشترى بر دوش او سنگينى خواهد كرد.

در متون اصيل و معتبر دينى هرگز نمى يابيم كه انسانى با داشتن بلوغ، عقل و قدرت،

 مكلف نباشد. چنان كه هيچ شاهد و دليلى پيدا نمى كنيم كه به انسان اجازه دهد با اختيار

 و انتخاب، خود را به مرحله اى برساند كه عقل و هوشيارى اش از بين رفته و دل به

 اين خوش دارد كه:

«چون سالكِ واصل از باده توحيد حقيقى كه از جام مشاهده جمال ذوالجلال نوش كرده،

 مست و لايعقل گردد، قلم تكاليف شرعيه به اِجماع همه، در حالت مستى بر او

نيست.»[18]

مقام ها و منازلى كه سالكان راه با عنوان «طريقت» طى مى كنند، بايد بر ضوابط و

مقررات شرع مقدس منطبق و به صورت مستقيم يا غيرمستقيم مورد تأييد كتاب و سنت

باشد. اين عمده تفاوت عرفان دينى از غيردينى است كه امروزه در جهان شايع و با

كمال تأسف بسيارى از مسلمانان ناآشناى به اسلام بدان گرفتار شده اند.

                                  والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته


پى نوشت :
[1]- جمع الاسرار و منبع الانوار، سيد حيدر آملى، انتشارات علمى و فرهنگى، ص 345 ـ 366.

[2]- به ترتيب: سوره بقره (2) آيه 25; سوره عنكبوت (29) آيه 69; سوره فصلت (41) آيه 30;

سوره نساء (4) آيه 59; سوره آل عمران (3) آيه 133; سوره نساء (4) آيه 68 و 125 و ده ها آيه

 ديگر بر اين موضوع دلالت دارند.

[3]- الكافى، ج 1، ص 144: «عن ابى سلمه، عن ابى عبداللّه قال سمعته يقول: نحن الذين فرض اللّه

 طاعتنا، لا يَسَع الناس الاّ معرفتنا و لا يعذرُ الناس بجهالتنا، مَن عرفنا كان مؤمناً و مَن انكرنا كان كافراً

و مَن لم يَعرفنا و لَم ينكرنا كان ضالاً حتى يرجع الى الهُدى الّذى افترض اللّه عليه من طاعتنا الواجبة فَاِنْ

 يَمُتْ على ضلالته يفعل اللّه به ما يشاء.»
[4]- الكافى، ص 59.
[5]- مفاتيح الجنان، قسمتى از دعاى ابوحمزه ثمالى: «... سيدى لعلك عن بابك طردتنى و عن خدمتك

 نحيتنى؟ او لعلّك رأيتنى مستخفاً بحقّكَ فَاَقْصيتنى؟ او لَعلّكَ رأيتنى مُعرضاً عنكَ فقلَيتنى؟ او لعلّك وجدتنى

 فى مقام الكاذبين فرفضتنى؟ او لعلّك رأيتنى غير شاكر لنعمائك فحرمتنى؟ او لعلّك فقدتنى من مجالس

العلماء فخذلتنى؟ او لعلّك رأيتنى فى الغافلين فمن رحمتك آيستنى؟ او لعلك رأيتنى آلف مجالس البطّالين

 فبينى و بينهم خلّيتنى؟ او لعلّك لم تحبّ ان تسمع دعايى فباعدتنى؟ او لعلّك بجرمى و جريرتى كافيتنى؟

 او لعلك بِقِلّةِ حيايى منك جازيتنى؟ ... .»


[6]- مناجات المطيعين: «اللهمّ الهمنا طاعتك و جنبّنا معصيتك و يَسِّر لنا بلوغ مانتمنى مِنْ ابتغاء

رضوانك ... و اجعل جهادنا فيك و همّنا فى طاعتك و اَخْلِص نيّاتنا فى معاملتك فانّا بك ولك ولا

 وسيلة لنا اليك الا انت. الهى اجعلنى من المصطفين الاخيار و الحقنى بالصالحين الابرار السابقين

 الى المكرمات المسارعين الى الخيرات العاملين للباقيات الصالحات السّاعين الى رفيع الدرجات.»

 
[7]- سوره نجم (53) آيه 8: «سپس نزديك تر و نزديك تر شد، تا آن كه فاصله اى به اندازه دو كمان

 يا كمتر بود.»
[8]- سوره نجم (53) آيه 18: «به طور قطع نشانه هاى بزرگ خداوندى را مشاهده كرد.»
[9]- سوره انشراح (94) آيه 18: «پس هنگامى كه از كار مهمى فارغ مى شوى به مهم ديگر پرداز

و به سوى پروردگارت توجه نما.»
[10]- نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 175.
[11]- نهج البلاغه، خطبه 176.
[12]- المنقذ من الظلال، چاپ بيروت، ص 158.
[13]- اللّمع، ابونصر سراج، ص 10.
[14]- شرح جامع مثنوى، كريم زمانى، ج 1، ص 685.
[15]- برنامه سلوك در نامه هاى سالكان، ص 97.
[16]- رساله سير و سلوك، منسوب به سيد بحرالعلوم، به كوشش رضا استادى، ص 66.
[17]- سرّ الصلوة، امام خمينى، ص 12.
[18]- شرح گلشن راز، ص 253.