اولين مساله‏اى كه اينجا بايد طرح شود اين است كه:

 آيا عرفان اسلامى از قبيل فقه و اصول و تفسير و حديث است؟ يعنى از

علومى است كه مسلمين مايه‏ها و ماده‏هاى اصلى را از اسلام گرفته‏اند و

براى آنها قواعد و ضوابط و اصول كشف كرده‏اند.

 و يا از قبيل طب و رياضيات است كه از خارج جهان اسلام به جهان اسلام

راه يافته است و در دامن تمدن و فرهنگ اسلامى وسيله مسلمين رشد و

تكامل يافته است ؟

و يا شق سومى در كار است؟

به نظر ماهمۀ عرفان های موجود درجهان اسلام ریشه دراسلام ندارند وگر

چه ممکن است درابتدا اینگونه بوده اند ولی به مرورزمان با بدعتهایی آلوده

شده که ازمسیر اسلام جداشده اند وتنهاعرفان حقیقی برگرفته از نوع اول

 است یعنی اصل وریشۀ خودراازاسلام گرفته است وهیچگونه تضادی با

شرع واحکام اسلام ندارد که نمونۀ آنرا درمورد علمای اسلام مانند امام

خمینی (ره) وعلامه طباطبایی(ره) وآیت الله بهاءالدینی(ره) ودیگران میتوان

 یافت که هیچ گاه ازحدود شرع تعدی ننمودند وآنچه درشرع واسلام بیان شده

 رابعنوان عرفان حقیقی بیان نمودند وبرگرفته از قرآن ونهج البلاغه وصحیفۀ

 سجادیه و...است.

ولی عرفانها ی دیگر مانند صوفیه تلفیقی است ازاسلام وسایر عرفانهای

کاذب دیگر مثلا درصوفیه مسأله ای دارند به نام عشریه که ازیهود گرفته

 شده است که درتورات درص 238 ازعشریه بحث شده است ویا غسل

 اسلام برای کسیکه بخواهد صوفی شود از غسل تعمید مسیحیان گرفته شده

است ویا سماع که از هند وارد صوفیه شده واصلا ریشۀ اسلامی ودینی

ندارد وبسیاری ازمسائل دیگر .....واین نوع عرفانها راطبق تعریف شهید

مطهری می توان ازنوع سوم معرفی کرد

                                    بقیۀ مطالب رادر<ادامۀ مطلب > بخوانید