امیر المؤمنین (ع) فرمود:النظر سهم من سهام الشیطان


نگاه از سر ریبه و لذت به نامحرم تیری از تیرهای شیطان است.

حتی اگر کسی مدعی شود که عشق مجازی بدون هر گونه شهوت و تمایل جنسی

نیز متصور و ممکن است با زهم باید تاکید کنیم که کمترین اشاره ای دال بر اینکه

این نوع عشق مقدمه ای برای رسیدن به عشق حقیقی (به اصطلاح صوفیان) است

، در قران و احادیث شیعه و حتی اهل سنت  وجود ندارد. در بالا دیدیم که وقتی

 مفضل بن عمر از امام صادق ـ علیه السلام ـ از عشق و عشاق می پرسد، امام

بلا فاصله بدون هر گونه تفکیکی بین شهوانی و غیر شهوانی بودن عشق

می فرماید : دلهایی که از یاد خدا خالی شده و خداوند نیز به عنوان مجازات،

حب غیر خودرا به آنها چشانده است .

اما عشق حقيقى , كه عبارت است از قرار گرفتن موجودى كمال جو ( از

راه جمال ) در جاذبه كمال مطلق , عين عرفان حقيقى است كه[ من عارف]

به وسيله آن دو جاذبه كمال رو به لقاءالله قرار گرفته است . بنابراين , تفاوت

 عشق حقيقى با عرفان حقيقى ( عرفان مثبت ) تفاوت دو بعد براى يك

حقيقت است :

1. شيفتگى و بى قرارى ( عشق ) به كمال مطلق (جمال و جلال مطلق) .

2. قرار گرفتن در جاذبه همان كمال مطلق كه عرفان حقيقى است .


جایگاه موضوع عشق در قران و عترت


مطلب را در دو بخش پی می گیریم. یکی جایگاه مساله عشق در پردازش قران

 و عترت به قصه یوسف و دیگری جایگاه مقوله عشق به طور عام در این دو

 منبع الهی و وحیانی.

س:آیاقرآن عشق زلیخا به یوسف را عشقی آسمانی میداند ؟

ج: روشن و آشکار است که در سوره یوسف و نیز روایات، کمترین اشاره ای

دال بر اینکه علاقه زلیخا به یوسف یک دلدادگی به اصطلاح عرفا عاشقانه که

در نهایت به عشقی آسمانی می انجامد نیست . در بیان قران، ابراز تمایل زلیخا

به یوسف در حالی که شوهر داشت، چیزی جز سوء و فحشاء ( آیه 24 یوسف)

 نبوده است و یوسف به دلیل مقاومت در برابر یک امر حرام و گناه بزرگ به

 آن همه عزت و عظمت می رسد. حتی زلیخا نیز بعد از تنبه و بیداری نسبت

 به عمل زشت خود آن گاه که در دوران پیری بر سر راه یوسف نشست، در

 اولین ملاقات با یوسف چنین گفت:

منزه است خدایی که شاهان و صاحب منصبان را به خاطر گناه و معصیت

جزء بردگان قرار داد و بردگان را به خاطر طاعت خداوند، در زمره شاهان

 قرار داد. (بحار الانوار ج 12 ص 253)

بنا بر این باید بگوییم که احسن القصص قران نه قصه عشق که قصه عفاف است

 . این قصه، تقبیح گر عشق و شهوت زلیخا و تحسین گر عفاف و کف نفس

 یوسف است.

س :آیا آنچه درصوفیه مطرح می شود که میتوان از عشق

مجازی به عشق حقیقی رسید مطابق قرآن وعترت وعرفان

 حقیقی است ؟

ج: سیری در قران و احادیث وارده از اهل البیت (علیهم السلام) بیانگر این

 است که نه تنها معارف قرآن وعترت ، با آنچه که عرفا و صوفیه تحت

عنوان عشق مطرح می کنند، نسبتی ندارد بلکه حتی از به کار بردن واژه

عشق امتناع داشته اند. نه تنها در قران کریم بلکه در کتب معتبر و مشهور

حدیثی نیز ـ جز چند مورد اندک که خواهیم گفت ـ از این واژه استفاده نشده

است و به جای آن از واژه حب و محبت استفاده کرده اند (والذین آمنوا اشد

حبا لله...). در صحیفه سجادیه که مشحون از مضامین محبت ورزی و اشتیاق

 شدید نسبت به خداوند است، اثری از واژه عشق و مشتقات آن نیست. یکی از

 مناجاتهای خمسه عشر مناجات المحبین است که اگر قرار بر استفاده از واژه

 عشق بود، این مناجات عرصه ای فراخ برای آن بود اما اثری از این واژه پر

 طنین و قدرتمند در آثار عرفا، در آن نیست. به دعای امام حسین (علیه السلام )

 در روز عرفه بنگرید که چه مضامین بلند حب ورزی نسبت به محبوب

 ازلی از زبان محبی چون سید الشهدا در آن مطرح می شود اما باز هم

نشانی از  واژه عشق نیست . همچنین است مناجات شعبانیه و دیگر ادعیه

نورانی وارده از کانون وحی.

 البته منظور این نیست که کاربرد این واژه مجاز و مشروع نیست چرا که

 حد اقل در چند مورد از احادیث که خواهیم گفت این واژه در معنایی مثبت

 به کار رفته است؛ مقصود ما توضیح این مساله است که موضوع عشق

 آن گونه که عرفا و متصوفه به آن پرداخته اند، جایگاهی در معارف قران

 و عترت ندارد و این دو ثقل الهی مواجهه ای ویژه خود با مساله توحید و

 خداپرستی و محبت ورزی نسبت به خداوند متعال داشته اند و ما نیز به

عنوان پیروان آنان باید بر ممشای آنان سیر نماییم.

 

عشق در روایات


برای وضوح بیشتر اشاره ای به چند روایتی خواهیم داشت که در متون روایی

 ما آمده و حاوی واژه عشق و یا مشتقات آن است. ابتدا روایاتی را ذکر

خواهیم کرد که واژه مزبور با معنایی مثبت به کار رفته است و سپس روایاتی

 که در معنایی مذموم و منفی از این واژه استفاده کرده اند :

ـ قال رسول الله (ص): ان الجنة اعشق لسلمان من سلمان للجنة ( سفینة البحار

 ج 6 ص 270)


عشق بهشت به سلمان بیشتر از عشق سلمان به بهشت است.

ـ قال الصادق (ع): افضل الناس من عشق العبادة فعانقها و احبها بقلبه و باشرها

 بجسده و تفرغ لها فهو لایبالی علی ما أصبح من الدنیا علی عسر ام علی یسر

(همان /271)


برترین مردم کسی است که عاشق عبادت بوده و همدوش آن است ، آن را با

دلش دوست داشته و با بدنش به جا آورنده آن است و وقت خویش را صرف

آن می کند. و (آن قدر غرق در پرستش است که) برایش سختی و آسانی دنیا

مساوی است.

ـ قال الراوی سالت أبا عبدالله (ع) عن العشق ، قال قلوب خلت عن ذکر الله

فاذاقها الله حب غیره. (سفینة البحار ج 6 ص 271 )


راوی می گوید از امام صادق ـ علیه السلام ـ در باره عشق پرسیدم ، امام

فرمود: دلهایی که از یاد خدا خالی شده و خداوند محبت غیر خود را به آنها

 چشانده است!

ـ قال امیرالمؤمنین (ع): من عشق شیئا أعشى بصره ، و أمرض قلبه ، فهو

ینظر بعین غیر صحیحة ، و یسمع بأذن غیر سمیعة ، قد خرقت الشهوات

عقله ، و أماتت الدنیا قلبه ( نهج البلاغه خطبه 109)

آن که عاشق چیزی می شود، عشق چشمش را کور و دلش را بیمار می کند

و در نتیجه با چشمی ناسالم به امور می نگرد و با گوشی ناشنوا می شنود.

شهوتها عقلش را گرفته و دنیا دلش را میرانده است.

مرحوم حاج شیخ عباس قمی در کتاب سفینة البحار به نقل از استاد خود

 محدث نوری در باره موضوع عشق می نویسد:

«عشق عبارت است از افراط در محبت که اطبا از آن به عنوان بیماری ای

وسواسی که گاه انسانی را مبتلا می کند یاد می کنند. این عشق برای ازدواج

 نکرده ها و خوش گذرانان حاصل می شود و با نظر به معشوق و شنیدن

صدای او تشدید و با آمیزش با معشوق و گردش و مسافرت کاهش می یابد .

آیا عشق عاری ازتمایل جنسی ویژه عارفان است ؟

بعضی از آنان (صوفیه) گفته اند: گاهی عشق، عاری از تمایل جنسی است

 و مطلوب عاشق، صرف دیدن شمایل معشوق و وصال اوست که این نوع از

 عشق ویژه عارفان است . عارفان از این عشق مجازی به عشق حقیقی که

 معرفت الله است منتقل می شوند. مرحوم محدث نوری در رد این سخن 

می گوید : این راهی است که هرچه رونده آن پیشتر رود جز بر دوری

خویش از ساحت معرفت خداوند که مقصد سیر سالکان است، نمی افزاید .

 چنین عشق ورزی ای که نتیجه خالی بودن قلب شخص از محبت خداوند

 است چگونه می تواند راهی به سوی محبت او باشد. اهل بیت ـ علیهم السلام

 ـ که معرفت خداوند از مسیر معرفت آنان می گذرد، راههای وصول به

معرفت الله را برشمرده اند اما هرگز عشق ورزی به زیبا رویان و امردان

 را از جمله این راهها ذکر نکرده اند. مگر اینکه بگوییم این رهزنان

(صوفیان) دین و شریعت سید مرسلین (ص) تکمیل کنندگان دین خدایند!

 از همین رو اگر از معرفت شدید خداوند تعبیر به عشق نماییم، از شیوه

سخن گفتن ائمه ـ علیهم السلام ـ و اصطلاحات آنها خارج شده ایم .

 آیا شما احدی از سالکان را عاشقترـ در اصطلاح صوفیه ـ از امام

 سجاد (ع) نسبت به خداوند دیده اید اما آیا واژه عشق در ادعیه و

 مناجاتهای او یافت می شود؟» (سفینة البحار ج 6 ص 273)

چرا قران و عترت از محبت شدید با لفظ عشق یاد نکرده اند؟ شاید از این

جهت بوده است که این لفظ به دلیل ریشه اشتقاقی آن نمی تواند ظرف

مناسبی برای حکایت محبت به خداوند باشد. اهل لغت گفته اند که واژه عشق

از عشقة است و آن گیاهی است مثل لبلاب و بسیار کم برگ و به هر درختی

 پیچد خشک کند، لهذا عشق مشتق از اوست. ( لغت نامه دهخدا) . از

 سوی دیگر به گفته دمیری مولف حیاة الحیوان عشق نزد اهل  طب بر

 بیماری ای اطلاق می شود که از نظر و استماع زاده می شود و اطبا برای

 او چون دیگر امراض معالجاتی را توصیه می کنند.

شاید بتوان گفت علاوه بر این ، قران و عترت نمی خواسته اند از

واژه ای استفاده کنند که در آثار صوفیانی که به زودی در عالم اسلام

یافت می شدند، نقشی محوری و اساسی در عقاید و دیدگاههای آنان داشت.

 در واقع این امتناع از بکارگیری واژه عشق یک مرزبندی بسیار حساب

شده با جریان فکری ای بوده است که خاستگاه آن عرفان هندی و یونانی

 قبل از اسلام است. این جریان اساسا مذهب خویش را مذهب عشق می

نامد و برای آن اصول و فروعی قائل است که بسیاری از آنها در تعارض

 با تعالیم و آموزه های وحیانی است:  

ملت عشق از همه دینها جداست
                                            عاشقان را ملت و مذهب خداست

از مهمترین اصول مذهب عشق نفی مرزبندی های عقیدتی است:

عاشق تو یقین دان که مسلمان نبود
                                                در مذهب عشق کفر و ایمان نبود
در عشق تن و عقل و دل و جان نبود
                                              هرکس که چنین نگشت او آن نبود

آنچه در روزگار ما با عنوان پلورالیسم ـ به مفهوم نسبیت اعتقادی و نفی

حقیقت مطلق ـ از آن یاد می شود و روشنفکران لاییک و سکولار مبلغ

آنند، در تصوف نیز نوعی دیگر از آن جایگاهی رفیع دارد. عارفی

 بزرگ و مشهور گفته است:

عقد الخلائق فی الاله عقائدا
                                               و انا اعتقدت جمیع ما عقدوا

هر گروهی از مردم در باره خداوند عقایدی دارند ومن به همه آنها معتقدم !!!

البته بحث پیرامون مذهب عشق مجالی واسع می طلبد که اینک مجال آن

 نیست.امیدوارم خوانند گان عزیز باخواندن این مطالب نظر دقیق اسلام

 را متوجه شده باشند

                                      والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته